سلام به همه ی دوستان عزیز.راستش واسم یه اتفاقی افتاد که این شعر رو خوندم...یعنی خودم ساختم و نوشتم...واسه خودم...واسه دل تنهام...: من از عشق بیزارم
من حرف هایت را به خاطر می سپارم
من از عشق بیزارم
من از درد تنهایی جان می سپارم
من از عشق بیزارم
با چشمی پر از اشک تا صبح بیدارم
من از عشق بیزارم
از دوری ات روزی سر به بیابان می گذارم
من از عشق بیزارم
خدایا باری دگر باز کن دو چشمانم
من از عشق بیزارم
بیمارم،تا صبح با گریه هایم مینالم
من از عشق بیزارم
من از عشق بیزارم
کلمات کلیدی: عشق، شعر، عاشقانه، شعر عاشقانه نوشته شده توسط ساناز مقدم در سه شنبه 89 اردیبهشت 14 ساعت 1:16 صبح | لینک ثابت | نظرات شما ()
|